جدول جو
جدول جو

معنی کی بانو - جستجوی لغت در جدول جو

کی بانو(دخترانه)
بانوی شاه، زنی که همه از او حساب می برند
تصویری از کی بانو
تصویر کی بانو
فرهنگ نامهای ایرانی
کی بانو
کدبانو، خانم خانه دار، لایق و آشنا به فنون تدبیر منزل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تک بانو
تصویر تک بانو
(دخترانه)
بانوی یگانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آق بانو
تصویر آق بانو
(دخترانه)
بانوی سپید، بانویی که چهره ای زیبا و سفید دارد، آق (ترکی) + بانو (فارسی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیان بانو
تصویر کیان بانو
(دخترانه)
ملکه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کدبانو
تصویر کدبانو
زن خانه دار، بانوی خانه، زنی که کارهای خانه را با نظم و ترتیب اداره می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شش بانو
تصویر شش بانو
منظور ماه و پنج سیارۀ عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل است، شش خاتون، شش عروس، شش بانوی پیر
فرهنگ فارسی عمید
(کَ ذَ / ذُ)
دروغگوی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بی بی و خاتون و بزرگ خانه را گویند چه کد بمعنی خانه و بانو بمعنی بی بی و خاتون باشد. (برهان) (آنندراج). بانوی بزرگ خانه و سرای. (از انجمن آرای ناصری). خانم. مهیره. (زمخشری) (دهار). بانوی خانه. خدیش. (یادداشت مؤلف) :
کلیدش به کدبانوی خانه داد
تنش را بدان جای بیگانه داد.
فردوسی.
نشنودستی که خاک زر گردد
از ساخته کدخدا و کدبانو.
ناصرخسرو.
ز آرزوی آنکه روزی زنت کدبانو شود
چون تن آزاد خود را بندۀ خاتون کنی.
ناصرخسرو.
دختر استاد بوعلی دقاق، کدبانو فاطمه، که در حکم استاد امام ابوالقاسم قشیری بود. (اسرارالتوحید). کدبانوی خانه به معشوقه رقعه نبشت. (سندبادنامه ص 87). سرای خویش چون قاع صفصف خالی یافت از کدبانو و از خدمتکاران خانه نشان ندید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 346).
که ز کدبانوان قصر بهشت
بود زاهد زنی لطیف سرشت.
نظامی.
- امثال:
نه هر زنی بدو گز مقنعه ست کدبانو.
، زن. زوجه. (یادداشت مؤلف). منکوحه. بی بی. خاتون. (ناظم الاطباء) : کدخدا رود بود و کدبانو بند. (قابوسنامه).
نفس است کدبانوی من من کدخدا و شوی او
کدبانویم گر بد کند بر روی کدبانوزنم.
مولوی (ازآنندراج).
، زنی را گویند که معتبر و موقر باشد و سامان خانه را بر وجه لایق کند. (برهان) (آنندراج). زنی که خوب خانه را اداره کند و گرداند. زن نیک که تعهد خانه و اهل خانه نماید. (یادداشت مؤلف) : گفته اند دیگ به دو تن اندرجوش نیاید چنانکه فرخی فرماید خانه به دو کدبانو نارفته بود. (قابوسنامه). خانه به دو کدبانو نارفته بود و به دو کتخدای ویران. (سیاست نامه).
خاک یابی ز پای تا زانو
خانه ای را که دو است کدبانو.
سنائی.
، ملکه. (یادداشت مؤلف) :
چو کدبانو از شهر بیرون شود
سوی جشن خرم به هامون شود.
فردوسی.
به کدبانو اندرزکرد و بمرد
جهانی پر از داد گو را سپرد.
فردوسی.
، پیش منجمان دلیل جسم است چنانکه کدخدا دلیل روح و کیفیت و کمیت عمر مولود رااز این دو اصل استخراج کنند و این دو بی هم نمی بایدکه باشد و هر کدام ازین دو که بی دیگری باشد عمر مولود را بقا نبود و کدبانو را به یونانی هیلاج خوانند ومعنی آن چشمۀ زندگی است. (برهان) (آنندراج). هیلاج در اصطلاح احکامیان و آن دلیل جسم نوزاد است. چنانکه کدخدا دلیل روح اوست. (یادداشت مؤلف). جسد. جسم. هیلاج در اصطلاح نجوم. (از ناظم الاطباء). و رجوع به هیلاج شود، عوان یعنی زن غیر باکره یا میانه سال. (زوزنی). عوان. (مهذب الاسماء). رجوع به کدبانو شدن شود، ابزاری آهنین مر حکاکان و منبت کاران را که بدان حکاکی و منبت کاری می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ ذُ)
المحاربی عدی بن نصر. شاعر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
شش بانوی پیر. ماه و پنج سیاره، یعنی عطارد و زهره و مریخ و مشتری و زحل. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِهْ)
بانوی بانوان. سرور بانوان. بزرگ زنان:
که او بود مه بانوی پهلوان
ستوده زنی بود روشن روان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَیْ / کِیْ)
کدبانو. لهجه ای در کدبانو. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کندر، (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شش بانو
تصویر شش بانو
شش سیاره: زحل مشتری مریخ زهره عطارد قمر (در نظر قدما)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدبانو
تصویر کدبانو
خانم، بانوی بزرگ خانه و سرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیذبان
تصویر کیذبان
دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که خانه را اداره کند بانوی خانه بی بی خاتون، (مخصوصا) زنی که امور خانه را بخوبی و نظم و ترتیب اداره کند خانه دار، زن زوجه: (نفس است کد بانوی من من کدخدا و شوی او کد بانو یم گر بد کند بر روی کد بانو زنم) (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش بانو
تصویر شش بانو
((ش))
شش سیاره، زحل، مشتری، مریخ، زهره، عطارد و قمر (در نظر قدما)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کدبانو
تصویر کدبانو
((کَ))
بانوی منزل، زن خانه دار
فرهنگ فارسی معین
بانو، بی بی، خاتون، خانم، خانه دار، زن، زوجه، همسر، صرفه جو، مقتصد
متضاد: کدخدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام دختران، علت انتخاب آن آرزوی کافی بودن فرزند یا حداقل
فرهنگ گویش مازندرانی
کدبانو زن خانه دار
فرهنگ گویش مازندرانی